السلام علیکم

شاید این جمعه بیاید شاید؟!

السلام علیکم

شاید این جمعه بیاید شاید؟!

پیام تبریک

 ولادت با سعادت امام حسن عسگری(ع)پدربزرگوار  

 

امام زمان(ع) را به همه ی مسلمین جهان مخصوصاً 

 

 به حضور شریف امام زمان(ع) تبریک عرض میکنم. 

  

  

 برای خواندن احادیث منتخب و زندگینامه ی ایشان به ادامه مطلب روجوع فرمایی

درس‌هایی از مکتب اسلام ـ‌ شماره2،سال35 ، اردیبهشت 1374

تشیع در گذرگاه تاریخ

بعد از امام علی النقی فرزندش امام حسن عسکری جانشین وی شد و ولادت آن حضرت در مدینه منّوره در ماه ربیع الآخر سال 232 هجری بود[1] و در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 ﻫ به شهادت رسید و طبق بعضی از مأخذ آن حضرت با توطئه معتمد خلیفه عباسی مسموم گردید[2] و آن روز از عمر شریفش 28 سال گذشته بوده و در شهر سامرّا در همان خانه ای که پدر بزرگوارش مدفون بود، آن حضرت را نیز دفن کردند و مزار وی و پدرش امام هادی در آن شهر است.

والده ماجده اش حُدَیث یا حدیثه و یا سوسن و به قولی سلیل نام داشت و از زنان صالحه روزگار و دارای عالیترین فضائل نفسانی بود.

مسعودی در اثبات الوصیة، نوشته که از عالم (ع) روایت شده که فرمود وقتی که سلیل مادر امام حسن عسکری نزد امام علی النقی آمد، آن حضرت فرمود: سلیل از آفتها، گزندها، پلیدیها و ناپاکیها محفوظ است. بعد خطاب به او فرمود: به همین زودی خدا حجت خود را به تو عطا می کند که زمین را پر از عدل و داد بنماید، چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد.

آنگاه مسعودی می افزاید که مادر حسن عسکری در مدینه به آن حضرت حامله شد و او را در همانجا به دنیا آورد، ولادت و نشو و نمای امام حسن عسکری نظیر ولادت پدران بزرگوارش بود[3].

مشهورترین القابش زکیّ و عسکری است و آن حضرت را مانند پدرش ظاهراً به خاطر این عسکری می گفتند که در سامرا که لشگرگاه خلیفه بود، می زیست[4].

شیخ مفید می نویسد: امام پس از حضرت هادی(ع) فرزندش ابومحمد حسن بن علی(ع) بود برای این که اوصاف و خصال برتری و فضیلت در او گرد آمده بود و در آنچه لازمه منصب امامت و مقتضی ریاست است از علم و زهد و کامل بودن در عقل و خرد و عصمت و شجاعت ، کرم و بزرگواری و بسیاری از اعمال و کرداری که انسان را به خدا نزدیک کند، بر همه پیشی گرفته بود، از این گذشته طبق نص صریح پدر بزرگوارش درباره امامت او و اشاراتی که آن حضرت درباره خلافت و جانشینی او فرموده بود[5].

کلینی به سند خود از ابوبکرفهفکی روایت کرده است که گفت: امام هادی(ع) به من نوشت که:

ابومحمد ابنی انصح آل محمد عزیزیة و اوثقهم حجة و هو الاکبر من ولدی و هو الخلف و الیه ینتهی عُریَ الامامة و احکامها، فما کنت سائلی فَسَلْه عنه فعنده ما یحتاج الیه[6].

پسرم ابومحمد، از نظر فطرت خیرخواه ترین افراد آل محمد و از نظرحجت و برهان معتبرترین آنان است او پسر بزرگتر و جانشین من است، رشته ها و احکام امامت به او می رسد، پس هر چه می خواهی از من بپرسی از او بپرس که تمام احتیاجات شما نزد اوست.

ابن قولویه به سند خود از یحیی بن یسار عنبری روایت کرده که حضرت هادی چهارماه پیش از وفات خود به فرزندش حسن (ع) وصیت کرد و مرا با جمعی از دوستان و شیعیان بر آن وصیت گواه گرفت[7].

از داود بن قاسم جعفری روایت شده که گفت: در آن موقعی که محمد فرزند امام علی النقی (ع) از دنیا رفت من در خدمت آن حضرت بودم فکر کردم و با خود گفتم، قصه امام حسن عسکری هم نظیر قصه اسماعیل و موسی بن جعفر(ع) است ناگاه دیدم امام عسکری (ع) متوجه من شد و فرمود: آری جریان من همان طور است که تو فکر کردی و لو این که برای مخالفان خوشایند نباشد.

ابومحمد ابنی الخلف من بعدی عنده ما تحتاجون الیه ومعه آلة ومعه آلة الامامة و الحمدلله[8]

پسرم ابومحمد بعد از من خلیفه و امام است و پیش اوست آنچه که مردم به آن احتیاج دارند و وسیله امامت با اوست، خدا را شکر.

همچنین علی بن عمرو نوفلی گوید: من در خدمت امام هادی در صحن خانه اش بودم که فرزندش محمد بر ما گذر کرد، من به آن حضرت عرض کردم قربانت گردم امام ما پس از شما این است؟ فرمود: نه امام و صاحب شما پس از من حسن است[9].

و نیز سعید بن عبدالله از گروهی از بنی هاشم که یکی از آنها حسن بن حسن افطس است روایت می کند که گویند: روز وفات محمد بن علی بن محمد (پسر بزرگتر امام هادی - ع- ) در منزل حضرت ابوالحسن بودند واو را تسلیت می گفتند، در صحن منزل برای حضرت فراشی گسترده و مردم اطرافش نشسته بودند، که غیر از خادمان و مردم متفرقه، در حدود یکصد و پنجاه تن از خاندان ابوطالب و بنی هاشم وقریش بودند، ناگاه امام هادی پسرش حسن بن علی با گریبان چاک زده آمد و در طرف راستش ایستاد و ما او را نمی شناختیم، بعد از مدتی امام هادی متوجه او شد و فرمود: پسرم خدای را شکر کن که درباره تو امری پیش آورد. جوان گریست و خدا را شکرکرد وگفت: انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین و من از خدا تمامیت نعمتش را نسبت به خود از ناحیه شما می خواهم ما پرسیدیم اوکیست؟ گفته شد او حسن پسر امام هادی(ع) است و او در آن وقت به نظر ما 20 سال یا کمی زیادتر داشت، در آن روز ما اورا شناختیم و فهمیدیم که امام هادی به امامت و جانشینی او اشاره کرد[10].

خلاصه روایات درباره وصایت و امامتش زیاد است که در کتب معتبر مذکور است و این مقام گنجایش بیش از این را ندارد.

دوران زندگانی حضرت امام حسن عسکری (ع)

امام حسن عسکری دوران کودکی خود را در خدمت پدر، در مدینه منوره گذارند و در سال 235 ﻫ که سن آن حضرت چهار سال و چند ماه بود با پدر بزرگوارش به عراق حرکت فرمود و حدود 19 سال در سامرا در خدمت پدرش بود تا آن حضرت شهید شد و به مقام امامت و پیشوائی رسید و مدت امامت آن حضرت هم بیش از شش سال نبود و در این مدت همان مرام و برنامه و خط سیر پدران خویش را دنبال کرد و به علت سختگیری بیش از حد مقام خلافت، با تقیه بسیار شدید رفتار می کرد و در به روی مردم، حتی عامه شیعه بسته جز خواص شیعه کسی را اجازه ملاقات نمی داد با این حال اکثر اوقات زندانی بود[11].

یک سال و چند ماه که از امامت عسکری گذشت مردم با مهتدی بالله (255ﻫ) بیعت کردند، گرچه او طریق زهد پیش گرفت و ملاهی را از خود دور کرد. و می خواست مثل عمر بن عبدالعزیز در میان عباسیان باشد[12] ولی طبق روایت باامام حسن عسکری (ع) بدرفتاری کرد و آن حضرت را به زندان انداخت و قصد کشتن او را داشت که خداوند ریشه عمر او را قطع کرد.

مسعودی می گوید: از ابوهاشم روایت شده که گفت: من با حضرت امام حسن عسکری در زندان مهتدی عباسی بودیم، امام عسکری به من فرمود: این مرد ستمکار امشب از دنیا می رود، خداوند رشته عمر او را قطع کرد و عمرش را به خلیفه بعدی داد، من فرزندی ندارم ولی خداوند به همین زودی به لطف وکرم خویش پسری به من عنایت می کند ابوهاشم می گوید: وقتی که ما آن شب را صبح کردیم ترکها به مهتدی عباسی حمله کردند و عموم مردم هم به جهت این که مهتدی به عقیده گروه معتزله و قدریه معتقد شده بود با آنان همکاری کردند و مهتدی بالله را کشتند به جای مهتدی، معتمد را نصب کردند و با او بیعت نمودند، قبل از این که مهتدی کشته شود او قصد داشت که امام حسن عسکری را شهید کند، ولی خدا او را به خودش مشغول کرد تا این که کشته شد و به سوی دردناکترین عذاب خدا حرکت کرد[13].

شیخ مفید و دیگران از احمد بن محمد روایت کرده اند که گفت: مهتدی عباسی دست به کشتار موالیان ترک و وابستگان خود زد. من نامه به حضرت عسکری نوشتم که: سپاس خدای را که او را از ما به خود مشغول ساخت، زیرا من شنیده بودم شما را تهدید کرده و گفته است که من ایشان را از روی زمین بر می دارم، حضرت عسکری به من نوشت: این سخن، عمر او را کوتاهتر کرد از امروز پنج روز بشمار و روز ششم پس از خواری و ذلتی که به او برسد، کشته خواهد شد و چنان هم شد[14].

صاحب خرایج از عیسی بن صبیح روایت کرده است که گفت: در زمانی که ما در زندان بودیم، امام حسن عسکری (ع) را نیز به زندان آوردند و من او را می شناختم، به من فرمود: تو الان شصت و پنج سال و چند ماه و چند روز عمر کرده ای، تصادفاً همراه من کتاب دعائی بود که تاریخ تولد من در آن نوشته شده بود به آن مراجعه کردم دیدم چنان بود که آن حضرت به من خبر داد. بعد فرمود: فرزندی روزی تو شده؟ گفتم: نه، فرمود: اللهم ارزقه ولداً یکون له عضداً فنعم العضد الولد خدایا به او فرزندی روزی کن که عضد و بازوی او باشد چه این که فرزند خوب بازوئی است. سپس به این شعر متمثل شد:

من کان ذا ولدٍ یُدرک ظلامته ان الذلیل الذی لیست له عضدٌٌ

هر کس صاحب فرزند باشد، داد خود را می گیرد، ذلیل کسی است که بازو ندارد.راوی می گوید:

من گفتم تو فرزند داری؟ فرمود: آری، به خدا قسم به این زودی خداوند پسری بر من کرامت فرماید که: یملاء الارض قسطاً و عدلاً زمین را از عدل و داد پر کند. اما الان فرزند ندارم، آن وقت به این دو شعر متمثل گردید:

لعلّک یوماً ان ترانی کانما بنیّ حوالیّ الاسود اللّوابد

فان تمیماً قبل ان یلدالحصی اقام زماناً و هو فی الناس واحد[15]

آری شکوه و عظمت آن حضرت در زندان طوری بود که زندانیان و زندانبانان را به شدت تحت تأثیر قرار می داد. با این که زندانبانان آن حضرت را از بدترین اشخاص انتخاب می کردند باز در اثر مشاهده حالات روحانی و ملکوتی آن حضرت از ارادتمندان و شیفتگان او می گردیدند و این موضوع عباسیان را بیشتر رنج می داد.

گویند: زمانی که امام حسن عسکری در زندان بود، عباسیان و صالح بن علی و دیگر منحرفان از ناحیه اهل بیت به نزد صالح بن وصیف (که حضرت در خانه او زندانی بود) رفتند و به او گفتند: بر ابومحمد سخت گیری کن و به او روی خوش نشان نده صالح گفت: چه کنم با او؟ من دو مرد از بدترین کسانی که می توانستم پیدا کنم بر او گماشتم، آن دو نفر در اثر مشاهده رفتار آن حضرت، از لحاظ عبادت و نماز و روزه خیلی کوشا شدند من به آن دو نفر گفتم: در او چه خصلت است؟ گفتند: چه می گوئی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و تمام شب را عبادت می کند، نه سخنی می گوید و نه به چیزی سرگرم می شود چون به او نگاه می کنیم، رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم. عباسیان که این سخنان را چنین شنیدند، سرافکنده و نومید برگشتند[16].

مدت دو سال و چند ماه که از امامت امام عسکری - ع- گذشت مهتدی بالله عباسی بر دست غلامان کشته شد و پس از مرگ وی امام فوراً آزاد گردید[17] و پسر عمش احمد بن جعفر متوکل ملقب به معتمد علی الله به جای وی نشست و این واقعه در سال 256 ﻫ اتفاق افتاد. معتمد نیز مثل مهتدی بر امام حسن عسکری سخت گرفت و محدویتهای بسیاری بر آن حضرت تحمیل کرد و او را مکرر به زندان انداخت و به دست بدترین و خشن ترین زندانبانان سپرد تا او را به بدترین وضع شکنجه نمایند.

شیخ مفید و دیگران از جمعی از اصحاب روایت کرده اند که امام حسن عسکری را به نحریر (خادم مخصوص خلیفه عباسی) سپردند تا نزد او زندانی باشد، او بر حضرتش سخت گرفت و اذیتش می کرد، زنش به او گفت: وای بر تو، از خدا بترس، نمی دانی چه شخصی در منزل تو است؟ و شایستگی و خصوصیات اخلاقی حضرت را برای او بیان کرد و گفت: من درباره او بر تو نگرانم، مرد گفت: او را میان درندگان می اندازم و همین کار را هم کرد و شک نداشتند که درندگان او را خواهند خورد، ولی امام را دیدند به نماز ایستاده و درندگان هم دور او حلقه زده اند، پس دستور داد آن حضرت را به خانه آوردند[18].

شیخ مفید به سند خود از محمد بن اسماعیل علوی روایت کرده که گفت: حضرت عسکری را نزد علی بن اوتاش زندان کردند و این مرد سختترین دشمنان آل محمد(ص) بود و بسیار با خشونت نسبت به فرزندان و خاندان ابی طالب رفتار می کرد و به او دستور داده بودند هر چه می تواند نسبت به او سخت گیری و بد رفتاری کند گوید: بیش از یک روز نگذشت که آن مرد در برابر آن حضرت صورت بر خاک نهاد (کنایه از شدت فروتنی است) و به جهت احترام وبزرگداشت آن حضرت در برابرش دیده به او نمی انداخت و سر به زیر بود و هنگامی که حضرت از پیش او بیرون رفت آن مرد از بهترین شیعیان خوش عقیده و ستایشگران حضرت شده بود[19].

در روایت آمده است زمانی که معتمد امام حسن عسکری را زندانی کرد وبه دست علی بن حزین سپرد. معتمد دائماً خبر آن حضرت را از علی بن حزین می پرسید او می گفت: روزها روزه می گیرد و شبها نماز می خواند. یکی از روزها معتمد از زندانبان سراغ امام را گرفت، علی بن حزین همان جواب را گفت. معتمد گفت: همین ساعت به نزد او برو و سلام مرا به آن حضرت برسان، و به او بگو آزاد هستی و به منزل خود برگردد.

علی بن حزین می گوید: من به در زندان آمدم، الاغ زین کرده ای را دیدم خدمت آن حضرت رفتم دیدم که نشسته و لباسهای خود را پوشیده وقتی که مرا دید از جای خود بلند شد، من پیغام معتمد را به آن حضرت رساندم آن حضرت سوار شد، وقتی که سوار شد کمی توقف کرد. من گفتم: برای چه توقف کردی؟ فرمود: برای این که جعفر هم خارج شود، گفتم: معتمد مرا دستور داد تنها ترا آزاد کنم، فرمود، برو نزد معتمد و به او بگو: من و جعفر از یک خانه خارج شدیم، اگر من برگردم وجعفر همراه من نباشد عیبی دارد که بر تو مخفی نیست. زندانبان رفت و برگشت. گفت معتمد جعفر را به خاطر شما آزاد کرده، زیرا جعفر را به جهت جنایتی که در حق خود و شما کرده بود و حرفی که درباره شما زده بود، زندانی کرده بودم، جعفر هم آزاد شد به همراه امام به خانه آن حضرت آمد[20].

طبق نقل مسعودی از محمودی روایت شده که گفت: در آن موقعی که امام حسن عسکری(ع) از زندان معتمد خارج شد، خط آن حضرت را دیدم که نوشته: یریدون لیطفؤوا نورالله بافواههم و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون[21] (می خواهند که نور خدا را با دهانشان خاموش کنند، خداوند نور خود را کامل می کند ولو این که کافران را خوش نیاید)[22].

از روایات ظاهر می شود که امام حسن عسکری در طول شش سال امامت خود بیشتر اوقات در زندان بود و موقعی هم که در زندان نبود در خفا و تقیه می زیست زیرا عباسیان محدودیتهای بسیاری بر آن حضرت تحمیل کرده و او را توسط جاسوسان خود محاصره کرده بودند. و به همین دلیل اکثر شیعیان از تماس آزاد با آن حضرت محروم بودند. تنها برگزیدگان از هوادارانش می‌توانستند شخصاً آنهم از پشت پرده با آن حضرت تکلم نمایند. بعضیها گفته اند:

که این عمل مقدمه ای بود برای غیبت امام زمان(عج) که شیعیان به آن عادت کنند و از غیبت امام وحشت نکنند. یا به وسیله نامه با او ارتباط داشته باشند[23].

سبب اینهمه فشار این بود که اولاً در آن زمان جمعیت شیعه کثرت وقدرتشان غیرقابل توجه رسیده بود، بدین جهت مقام خلافت بیش از پیش ائمه را تحت مراقبت در آورده بودند ثانیاً مقام خلافت پی برده بود که خواص شیعه برای امام یازدهم فرزند معتقدند و طبق روایاتی که از خود امام یازدهم و هم از پدرانش نقل می کنند فرزند او را مهدی موعود می شناسند که به موجب اخبار متواتره از طرق عامه و خاصه پیغمبر اکرم(ص) خبر داده بود و او را امام دوازدهم می دانند از این جهت امام حسن عسکری بیشتر از امامان دیگر تحت مراقبت مقام خلافت در آمده بود و خلیفه عباسی تصمیم قطعی گرفته بود که به هر طریق باشد به قضیه امامت شیعه پایان بخشد و در این خانه، برای همیشه ببندد.

در همین حال و با وجود چنین وضعیت بحرانی امام یازدهم بوسیله سازمان مخفی وکالت با شیعیان در ارتباط بوده و آنها را به وسیله وکلا و نمایندگان خود رهبری و راهنمائی می کرد. امام در نزد وکلای خود نمونه خط و امضائی داشت که به وسیله آن، نامه امام را می شناختند[24].

مسعودی از محمد بن عبیدالله روایت کرده که گفت: من روزی برای امام حسن عسکری نامه نوشتم، آن حضرت را از اختلافات شیعیان و دوستان خبر دادم از آن بزرگوار خواستم که دلیلی اظهار کند، در جوابم نوشت: خدای سبحان با مردم عاقل گفتگو می کند، هیچ کسی به اندازه خاتم پیامبران دلیل و برهان نیاورده، ولی آن مردم می گفتند: رسول خدا جادوگر و دروغگو است و خدا هم هدایت کرد آن افرادی را که باید هدایت کند، آری دل بیشتر مردم به وسیله دلیل و برهان تسکین پیدا می کند.

موقعی که خدا به ما اجازه دهد تکلم می کنیم، وقتی که ما را ممنوع کند ساکت می شویم. اگر خدادوست نمی داشت که حق را ظاهر و آشکار کند پیغمبران مژده دهنده و ترساننده را نمی فرستاد که در اوقاتی با حال ضعف و قوت حق را آشکار کنند و در اوقاتی سخن می گویند تا امر خدا اجرا شود و حکم پروردگار برای طبقات مختلف مردم نافذ گردد.

کسی که بینا باشد راه نجات را طی کند، به لطف حق چنگ می زند به شاخه محکمی چنگ خواهد زد، شک و ریبی نخواهد داشت و غیر از من پناهگاهی برای او نمی‌باشد. طبقه دیگری هستند که حق را از اهل حق نمی گیرند، آنان نظیر مسافر دریا هستند که در موقع موج دریا موج می زنند و در موقع سکون دریا ساکن می شوند. طبقه دیگری هستند که شیطان بر آنان مسلط شده، دأب آنان این است که اهل حق را برطرف کنند، اهل حق را به وسیله باطل و هوا و هوس از بین ببرند، آنان کافر و ذاتاً حسودند.

افرادی را که این طرف و آن طرف می روند رها کن، زیرا چوپان موقعی که بخواهد گوسفندان خود را جمع کند با مختصر تلاشی آنها را جمع خواهد کرد، راجع به اختلاف دوستان ما نوشته بودید موقعی که (درباره امر امامت) وصیت و کتابهائی در بین باشد جای شک و تردیدی نخواهد بود، کسی که در مجلس قضاوت بنشیند، به قضاوت اولی و سزاوارتر است. آن افرادی را که بایدمحافظت کنی نیکو محافظت کن، از طلب ریاست و فاش کردن اسرار برحذر باش زیرا این دو موضوع انسان را به وادی هلاکت خواهد کشید[25].

کتابخانه

بنیاد دایرةالمعارف اسلامی  

احادیث منتخب امام حسن عسکری علیه السلام

1- قالَ الإمامُ أبُو مُحَمَّد الْحَسَنِ الْعَسْکَرى (علیه السلام) : إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالى بَیَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ بِکُلِّ شَىْء، وَ یُعْطِیهِ اللُّغاتِ، وَمَعْرِفَةَ الاْنْسابِ وَالاْجالِ وَالْحَوادِثِ، وَلَوْلا ذلِکَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ الْحُجَّةِ وَالْمَحْجُوحِ فَرْقٌ.([1])

حضرت امام حسن عسکری( علیه السلام) فرمود: همانا خداوند متعال، حجّت و خلیفه خود را براى بندگانش الگو و دلیلى روشن قرار داد، همچنین خداوند حجّت خود را ممتاز گرداند و به تمام لغت ها و اصطلاحات قبائل و اقوام آشنا ساخت و أنساب همه را مى شناسد و از نهایت عمر انسان ها و موجودات و نیز جریات و حادثه ها آگاهى کامل دارد و چنانچه این امتیاز وجود نمى داشت، بین حجّت خدا و بین دیگران فرقى نبود.

2- قالَ (علیه السلام) : عَلامَةُ الاْیمانِ خَمْسٌ: التَّخَتُّمُ بِالْیَمینِ، وَ صَلاةُ الإحْدى وَ خَمْسینَ، وَالْجَهْرُ بِبِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، وَ تَعْفیرُ الْجَبین، وَ زِیارَةُ الاْرْبَعینَ.([2])

فرمود: علامت و نشانه ایمان پنج چیز است: انگشتر به دست راست داشتن، خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (واجب و مستحبّ)، خواندن «بسم الله الرّحمن الرّحیم» را (در نماز ظهر و عصر) با صداى بلند، پیشانى را ـ در حال سجده ـ روى خاک نهادن، زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام) انجام دادن.

3- قالَ (علیه السلام) : لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةُ الصّیامِ وَالصَّلاةِ، وَ إنَّمَا الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فی أمْرِ اللهِ.([3])

فرمود: عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست، بلکه عبادت با تفکّر و اندیشه در قدرت بى منتهاى خداوند در امور مختلف مى باشد.

4- قالَ (علیه السلام) : خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَىْءٌ: الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ.([4])

فرمود: دو خصلت و حالتى که والاتر از آن دو چیز نمى باشد عبارتند از: ایمان و اعتقاد به خداوند، نفع رساندن به دوستان و آشنایان.

5- قالَ (علیه السلام) : قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، مُؤْمِنُهُمْ وَ مُخالِفُهُمْ، أمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَیَبْسِطُ لَهُمْ وَجْهَهُ، وَ أمَّا الْمُخالِفُونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراةِ لاِجْتِذابِهِمْ إلَى الاْیِمانِ.([5])

فرمود: با دوست و دشمن خوش گفتار و خوش برخورد باشید، امّا با دوستان مؤمن به عنوان یک وظیفه که باید همیشه نسبت به یکدیگر با چهره اى شاداب برخورد نمایند، امّا نسبت به مخالفین به جهت مدارا و جذب به اسلام و احکام آن.

6- قالَ (علیه السلام) : اللِّحاقُ بِمَنْ تَرْجُو خَیْرٌ مِنَ المُقامِ مَعَ مَنْ لا تَأْمَّنُ شَرَّهُ.([6])

فرمود: تداوم دوستى و معاشرت با کسى که احتمال دارد سودى برایت داشته باشد، بهتر است از کسى که محتمل است شرّ ـ جانى، مالى، دینى و... ـ برایت داشته باشد.

7- قالَ (علیه السلام) : إیّاکَ وَ الاْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئاسَةِ، فَإنَّهُما یَدْعُوانِ إلَى الْهَلَکَةِ.([7])

فرمود: مواظب باش از این که بخواهى شایعه و سخن پراکنى نمائى و یا این که بخواهى دنبال مقام و ریاست باشى و تشنه آن گردى، چون هر دوى آن ها انسان را هلاک خواهد نمود.

8- قالَ (علیه السلام) : إنَّ مُداراةَ أَعْداءِاللهِ مِنْ أفْضَلِ صَدَقَةِ الْمَرْءِ عَلى نَفْسِهِ و إخْوانِهِ .([8])

فرمود: مدارا و سازش با دشمنان خدا ـ و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) در حال تقیّه ـ بهتر است از هر نوع صدقه اى که انسان براى خود بپردازد.

9- قالَ (علیه السلام) : حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالٌ ظاهِرٌ، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالٌ باطِنٌ.([9])

فرمود: نیکوئى شکل و قیافه، یک نوع زیبائى و جمال در ظاهر انسان پدیدار است و نیکو بودن عقل و درایت، یک نوع زیبائى و جمال درونى انسان مى باشد.

10- قالَ (علیه السلام) : مَنْ وَعَظَ أخاهُ سِرّاً فَقَدْ زانَهُ، وَمَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شانَهُ.([10])

فرمود: هرکس دوست و برادر خود را محرمانه موعظه کند، او را زینت بخشیده; و چنانچه علنى باشد سبب ننگ و تضعیف او گشته است.

11- قالَ (علیه السلام) : مَنْ لَمْ یَتَّقِ وُجُوهَ النّاسِ لَمْ یَتَّقِ اللهَ.([11])

فرمود: کسى که در مقابل مردم بى باک باشد و رعایت مسائل اخلاقى و حقوق مردم را نکند، تقواى الهى را نیز رعایت نمى کند.

12- قالَ (علیه السلام) : ما أقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.([12])

فرمود: قبیح ترین و زشت ترین حالت و خصلت براى مؤمن آن حالتى است که داراى آرزوئى باشد که سبب ذلّت و خوارى او گردد.

13- قالَ (علیه السلام) : خَیْرُ إخْوانِکَ مَنْ نَسَبَ ذَنْبَکَ إلَیْهِ.([13])

فرمود: بهترین دوست و برادر، آن فردى است که خطاهاى تو را به عهده گیرد و خود را مقصّر بداند.

14- قالَ (علیه السلام) : ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إلاّ ذَلَّ، وَلا أخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إلاّ عَزَّ.([14])

فرمود: حقّ و حقیقت را هیچ صاحب مقام و عزیزى ترک و رها نکرد مگر آن که ذلیل و خوار گردید، همچنین هیچ شخصى حقّ را به اجراء در نیاورد مگر آن که عزیز و سربلند شده است.

15- قالَ (علیه السلام) : مِنَ الْفَواقِرِ الّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إنْ رأى حَسَنَةً أطْفَأها وَ إنْ رَأى سَیِّئَةً أفْشاها.([15])

فرمود: یکى از مصائب و ناراحتى هاى کمرشکن، همسایه اى است که اگر به او احسان و خدمتى شود آن را پنهان و مخفى دارد و اگر ناراحتى و اذیّتى متوجّه اش گردد آن را علنى و آشکار سازد.

16- قالَ (علیه السلام) لِشیعَتِهِ: أوُصیکُمْ بِتَقْوَى اللهِ وَالْوَرَعِ فى دینِکُمْ وَالاْجْتِهادِ لِلّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدیثِ، وَأداءِ الاْمانَةِ إلى مَنِ ائْتَمَنَکِمْ مِنْ بِرٍّ أوْ فاجِر، وِطُولِ السُّجُودِ، وَحُسْنِ الْجَوارِ.([16])

به شیعیان و دوستان خود فرمود: تقواى الهى را پیشه کنید و در امور دین ورع داشته باشید، در تقرّب به خداوند کوشا باشید و در صحبت ها صداقت نشان دهید، هرکس امانتى را نزد شما نهاد آن را سالم تحویلش دهید، سجده هاى خود را در مقابل خداوند طولانى کنید و به همسایگان خوش رفتارى و نیکى نمائید.

17- قالَ (علیه السلام) : مَنْ تَواضَعَ فِى الدُّنْیا لاِخْوانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللهِ مِنْ الصِدّیقینَ، وَمِنْ شیعَةِ علىِّ بْنِ أبى طالِب (علیه السلام)حَقّاً.([17])

فرمود: هرکس در دنیا در مقابل دوستان و هم نوعان خود متواضع و فروتنى نماید، در پیشگاه خداوند در زُمره صِدّیقین و از شیعیان امام علىّ (علیه السلام) خواهد بود.

18- قالَ (علیه السلام) : إنَّهُ یُکْتَبُ لِحُمَّى الرُّبْعِ عَلى وَرَقَة، وَ یُعَلِّقُها عَلَى الْمَحْمُومِ: «یا نارُکُونى بَرْداً»، فَإنَّهُ یَبْرَءُ بِإذْنِ اللهِ.([18])

فرمود: کسى که ناراحتى تب و لرز دارد، این آیه شریفه قرآن در «سوره أنبیاء، آیه 69» را روى کاغذى بنویسید و بر گردن او آویزان نمائید تا با إذن خداوند متعال بهبود یابد.

19- قالَ (علیه السلام) : أکْثِرُوا ذِکْرَ اللهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ، وَ تَلاوَةَ الْقُرْآنِ، وَالصَّلاةَ عَلى النَّبىِّ (صلى الله علیه وآله وسلم)، فَإنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللهِ عَشْرُ حَسَنات.([19])

فرمود: ذکر و یاد خداوند متعال، مرگ و حالات آن، تلاوت و تدبّر قرآن; و نیز صلوات و درود فرستاد بر حضرت رسول ـ و اهل بیتش (علیهم السلام) ـ را زیاد و به طور مکرّر انجام دهید، همانا پاداش صلوات بر آن ها، ده حسنه و ثواب مى باشد.

20- قالَ (علیه السلام) : إنَّکُمْ فى آجالِ مَنْقُوصَة وَأیّام مَعْدُودَة، وَالْمَوْتُ یَأتی بَغْتَةً، مَنْ یَزْرَعُ شَرّاً یَحْصَدُ نِدامَةً.([20])

فرمود: همانا شما انسان ها در یک مدّت و مهلت کوتاهى به سر مى برید که مدّت زمان آن حساب شده و معیّن مى باشد و مرگ، ناگهان و بدون اطلاع قبلى وارد مى شود و شخص را مى رباید، پس متوجّه باشید که هرکس هر مقدار در عبادت و بندگى و انجام کارهاى نیک تلاش کند ـ فرداى قیامت ـ غبطه مى خورد که چرا بیشتر انجام نداده است و کسى که کار خلاف و گناه انجام دهد پشیمان و سرافکنده خواهد بود.

21- قالَ (علیه السلام) : إنّ الْوُصُولَ إلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.([21])

فرمود: همانا رسیدن به خداوند متعال و مقامات عالیه یک نوع سفرى است که حاصل نمى شود مگر با شب زنده دارى ـ و تلاش در عبادت و جلب رضایت او در امور مختلف ـ .

22- قالَ (علیه السلام) : الْمَقادیرُ الْغالِبَةِ لا تُدْفَعُ بِالْمُغالَبَةِ، وَ الاْرْزاقُ الْمَکْتُوبَةِ لا تُنالُ بِالشَّرَهِ، وَ لا تُدْفَعُ بِالاْمْساکِ عَنْها.([22])

فرمود: مقدّراتى که در انتظار ظهور مى باشد با زرنگى و تلاش از بین نمى رود و آنچه مقدّر باشد خواهد رسید، همچنین رزق و روزى هرکس، ثبت و تعیین شده است و با زیاده روى در مصرف به جائى نخواهد رسید; و نیز با نگهدارى هم نمى توان آن را دفع کرد.

23- قالَ (علیه السلام) : قَلْبُ الاْحْمَقِ فى فَمِهِ، وَفَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.([23])

فرمود: اندیشه أحمق در دهان اوست، ولیکن دهان و سخن عاقل در درون او مى باشد. (یعنى; افراد أحمق اوّل حرف مى زنند و سپس در جهت سود و زیان آن فکر مى کنند، بر خلاف عاقل که بدون فکر سخن نمى گوید).

24- قالَ (علیه السلام) : الْمُؤْمِنُ بَرَکَةٌ عَلَى الْمؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْکافِرِ.([24])

فرمود: وجود شخص مؤمن براى دیگر مؤمنین برکت و سبب رحمت مى باشد و نسبت به کفّار و مخالفین حجّت و دلیل است.

25- قالَ (علیه السلام) : لا یَشْغَلُکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.([25])

فرمود: مواظب باش که طلب روزى ـ که از طرف خداوند متعال تضمین شده ـ تو را از کار و اعمالِ واجب باز ندارد (یعنى; مواظب باش که به جهت تلاش و کار بیش از حدّ نسبت به واجبات سُست و سهل انگار نباشى).

26- قالَ (علیه السلام) : جُرْأةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فی صِغَرِهِ تَدْعُو إلَى الْعُقُوقِ فى کِبَرِهِ.([26])

فرمود: رو پیدا کردن و جرئ شدن فرزند هنگام طفولیّت در مقابل پدر، سبب مى شود که در بزرگى مورد نفرین و غضب پدر قرار گیرد.

27- قالَ (علیه السلام) : أجْمِعْ بَیْنَ الصَّلاتَیْنِ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ، تَرى ما تُحِبُّ.([27])

فرمود: نماز ظهر و عصر را دنباله هم ـ در اوّل وقت ـ انجام بده، که در نتیجه آن فقر و تنگ دستى از بین مى رود و به مقصود خود خواهى رسید.

28- قالَ (علیه السلام) : أوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهةِ، أعْبَدُ النّاسِ مَنْ أقامَ الْفَرائِضَ، أزْهَدُ النّاس مَنْ تَرَکَ الْحَرامَ، أشَدُّ النّاسِ اجْتِهاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ.([28])

فرمود: پارساترین مردم آن کسى است که از موارد گوناگون شبهه و مشکوک اجتناب و دورى نماید; عابدترین مردم آن شخصى است که قبل از هر چیز، واجبات الهى را انجام دهد; زاهدترین انسان ها آن فردى است که موارد حرام و خلاف را مرتکب نشود; قوى ترین اشخاص آن شخصى است که هر گناه و خطائى را ـ در هر حالتى که باشد ـ ترک نماید.

29- قالَ (علیه السلام) : لا یَعْرِفُ النِّعْمَةَ إلاَّ الشّاکِرُ، وَلا یَشْکُرُ النِّعْمَةَ إلاَّ الْعارِفُ.([29])

فرمود: کسى قدر نعمتى را نمى داند مگر آن که شکرگزار باشد و کسى نمى تواند شکر نعمتى را انجام دهد مگر آن که اهل معرفت باشد.

30- قالَ (علیه السلام) : مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا یُغْفَرُ قَوْلُ الرَّجُلِ: لَیْتَنى لا أُؤاخِذُ إلاّ بِهذا.([30])

فرمود: بعضى از گناهانى که آمرزیده نمى شود: خلافى است که شخصى انجام دهد و بگوید: اى کاش فقط به همین خلاف عِقاب مى شدم، یعنى; گناه در نظرش ناچیز و ضعیف باشد.

31- قالَ (علیه السلام) : بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذا وَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ، یَطْرى أخاهُ شاهِداً وَ یَأکُلُهُ غائِباً، إنْ أُعْطِىَ حَسَدَهُ، وَ إنْ ابْتُلِىَ خَذَلَهُ.([31])

فرمود: بد آدمى است آن که داراى دو چهره و دو زبان مى باشد; دوست و برادرش را در حضور، تعریف و تمجید مى کند ولى در غیاب و پشت سر، بدگوئى و مذمّت مى نماید که همانند خوردن گوشت هاى بدن او محسوب مى شود، چنین شخص دو چهره اگر دوستش در آسایش و رفاه باشد حسادت مىورزد و اگر در ناراحتى و سختى باشد زخم زبان مى زند.

32- قالَ (علیه السلام) : مِنَ التَّواضُعِ السَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ.([32])

فرمود: یکى از نشانه هاى تواضع و فروتنى آن است که به هرکس برخورد نمائى سلام کنى و در هنگام ورود به مجلس هر کجا، جا بود بنشینى ـ نه آن که به زور و زحمت براى دیگران جائى را براى خود باز کنى ـ.

33- قالَ (علیه السلام) : مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الْمَجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ، مِنَ التَّواضُعِ السَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُّرُ بِهِ.([33])

فرمود: کسى که متکبّر نباشد و موقع ورود به مجلس هر کجا جائى بود بنشیند تا زمانى که حرکت نکرده باشد خدا و ملائکه هایش بر او درود و رحمت مى فرستند; از علائم و نشانه هاى تواضع و فروتنى آن است که به هر شخصى برخورد نمودى سلام کنى.

34- قالَ (علیه السلام) : لا تُمارِ فَیَذْهَبُ بَهاؤُکَ، وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأُ عَلَیْکَ.([34])

فرمود: با کسى جدال و نزاع نکن که بهاء و ارزش خود را از دست مى دهى، با کسى شوخى و مزاح ـ ناشایسته و بى مورد ـ نکن وگرنه افراد بر تو جرىء و چیره خواهند شد.

35- قالَ (علیه السلام) : مَنْ آثَرَ طاعَةَ أبَوَىْ دینِهِ مُحَمَّد وَ عَلىٍّ عَلَیْهِمَاالسَّلام عَلى طاعَةِ أبَوَىْ نَسَبِهِ، قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِهُ: لاَُؤَ ثِرَنَّکَ کَما آثَرْتَنى، وَلاَُشَرِّفَنَّکَ بِحَضْرَةِ أبَوَىْ دینِکَ کَما شَرَّفْتَ نَفسَکَ بِإیثارِ حُبِّهِما عَلى حُبِّ أبَوَیْ نَسَبِکَ.([35])

فرمود: کسى که مقدّم دارد طاعت و پیروى پیغمبر اسلام حضرت محمّد و امیرالمؤمنین امام علىّ صلوات الله علیهما را بر پیروى از پدر و مادر جسمانى خود، خداوند متعال به او خطاب مى نماید: همان طورى که دستورات مرا بر هر چیزى مقدّم داشتى، تو را در خیرات و برکات مقدّم مى دارم و تو را همنشین پدر و مادر دینى یعنى حضرت رسول و امام علىّ علیهماالسّلام مى گردانم، همان طورى که علاقه و محبّت ـ عملى و اعتقادى ـ خود را نسبت به آن ها بر هر چیزى مقدّم داشتى.

36- قالَ (علیه السلام) : لَیْسَ مِنَ الاْدَبِ إظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الْمَحْزُونِ.([36])

فرمود: از ادب ـ و اخلاق انسانى و اسلامى ـ نیست که در حضور شخص مصیبت دیده و غمگین، اظهار شادى و سرور کند.

37- قالَ (علیه السلام) : مَنْ کانَ الْوَرَعُ سَجّیَتَهُ، وَالْکَرَمُ طَبیعَتَهُ، وَالْحِلْمُ خُلَّتَهُ، کَثُرَ صدیقُهُ وَالثَّناءُ عَلَیْهِ.([37])

فرمود: هرکس ورع و احتیاط در روش زندگیش، بزرگوارى و سخاوت عادت برنامه اش و صبر و بردبارى برنامه اش باشد; دوستانش زیاد و تعریف کنندگانش بسیار خواهند بود.

38- قالَ (علیه السلام) : أعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ إخْوانِهِ، وَأشَدُّهُمْ قَضاءً لَها، أعْظَمُهُمْ عِنْدَاللهِ شَأناً.([38])

فرمود: هرکس حقوق هم نوعان خود را بشناسد و رعایت کند و مشکلات و نیازمندى هاى آن ها را برطرف نماید، در پیشگاه خداوند داراى عظمت و موقعیّتى خاصّى خواهد بود.

39- قالَ (علیه السلام) : اِتَّقُوا اللهُ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لا تَکُونُوا شَیْناً، جُرُّوا إلَیْنا کُلَّ مَوَّدَة، وَ اَدْفَعُوا عَنّا کُلُّ قَبیح، فَإنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حُسْن فَنَحْنُ أهْلُهُ، وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.([39])

فرمود: تقواى الهى را ـ در همه امور ـ رعایت کنید، و زینت بخش ما باشید و مایه ننگ ما قرار نگیرید، سعى کنید افراد را به محبّت و علاقه ما جذب کنید و زشتى ها را از ما دور نمائید; درباره ما آنچه از خوبى ها بگویند صحیح است و ما از هر گونه عیب و نقصى مبّرا خواهیم بود.

40- قالَ (علیه السلام) : یَأتی عُلَماءُ شیعَتِنَاالْقَوّامُونَ لِضُعَفاءِ مُحِبّینا وَ أهْلِ وِلایَتِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَالاْنْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تیجانِهِمْ عَلى رَأسِ کُلِّ واحِد مِنْهُمْ تاجُ بَهاء، قَدِ انْبَثَّتْ تِلْکَ الاْنْوارُ فى عَرَصاتِ الْقِیامَةِ وَ دُورِها مَسیرَةَ ثَلاثِمِائَةِ ألْفِ سَنَة.([40])

فرمود: آن دسته از علماء و دانشمندان شیعیان ما که در هدایت و رفع مشکلات دوستان و علاقه مندان ما، تلاش کرده اند، روز قیامت در حالتى وارد صحراى محشر مى شوند که تاج کرامت بر سر نهاده و نور وى، همه جا را روشنائى مى بخشد و تمام أهل محشر از آن نور بهره مند خواهند شد.   

نظرات 2 + ارسال نظر
رهگذر شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ق.ظ

بابت اینکه وبلاگ شما به روز است خدمتتان تبریک می گویم. در ضمن احادیث و زندگینامه ی ایشان نیز بسیار جالب و مورد استفاده بود.

خواهش میکنم

آیت یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ق.ظ http://esraa.blogsky.com

از این که از این طلب استقبال کردید ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد